پریناز پریناز ، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

نی نی قشنگممممممممممم

دخمل شیطون

سلام نی نی قشنگم دیشب بازم سر اسم شما خونه مامان بزرگت بحث بود .اعصابم حسابی خورد شد بعد اومدیم خونه و خوابیدیم ساعت ٤ صبح بود که پریناز خانم شما شروع کردی به اذیت کردن مامان که بابایی زد زیر گریه که خدایا چی کار کنم چرا مثل اینکه دلت واسه بابایی سوخت و دیگه اذیتم نکردی فسقلی . صبح هم مامانی زنگ زد که بیا اینجا ما هم رفتیم راستی نامزدی هم دعوت بودیم که نرفتیم دیگه دوست ندارم این چند روزه دور و بر مامان بزرگت اینا باشم  
29 خرداد 1391

ویزیت دکتر

سلام نی نی قشنگم امروز با بابایی رفتیم دکتر . دخمل مامان دکتر گفت شما یا ٧ تیر بدنیا میایی یا ١٤ تیر که به احتمال زیاد همون ٧ تیر هستش وای خدای مهربون کلی کار داریم که تا شما نیومدین باید انجام بدیم مهم ترینش آرایشگاه رفتن مامانه خدایا واقعا لیاقتشو داشتم که مادر بشم ؟ مامانا واسم دعا کنین ...
28 خرداد 1391

بدون عنوان

سلام نی نی قشنگم فردا وقت دکتر داریم دخمل مامان دیگه فردا معلوم میشه که شما کی میای توی بغل ما به بابایی میگم بیا این چند روزه همش با هم باشیم واسه هم تعریف کنیم از اتفاقای خوب و بد زندگیمون راستش به سرم زده واسه بابایی یه نامه بنویسم به خاطر همه اذیتای که کردمش آخه میدونی من بابایی رو زیاد اذیت کردم  خوب دیگه دست خودم نبود اگه دکتر بگه ٦ تیر شما بدنیا میایی میخوام ٢ روز بندازمش جلو یعنی ٤ تیر با تولد بابا عباسم   جمعه هم سال مادربزرگ عزیزمه شد ١ سال که از پیشم رفت خدا رحمتش کنه البته با سال پسرعمه ام یکی میگیرن چون عمه ام قراره کمرشو عمل کنه بیچاره عمه ام ٣ تا پسر داره با ٣تا دختر یکی از پسراش که توی جنگ شهید شد ...
28 خرداد 1391

بدون عنوان

وای این خونه بغلی ما دارن بازسازی میکنن کلی سوسک اومده نیم ساعت پیش هم یه دونه مشتی اومد زنگ زدم برادر شوهر اومد نمیدونم چیکار کنم کلی سم ریختیم ولی بازم میاد توی دستشویی هم کلی سم ریختیم         ...
25 خرداد 1391

مامان تنبل

سلام نی نی قشنگم مامان این روزا خیلی خیلی تنبل شده اصلا به کارام نمیرسم همش میخوابم یه چیز جالب ما توی این چند وقتی هر بار سونو میرفتیم مینوشت جفت قدامی ما هم اصلا نمیپرسیدیم یعنی چی تا اون روز که حالم بد شد رفتم سونو بهمون گفت دکترم برام سونو بیوفیزیکال نوشته بود رفتیم سونوگرافی قصر توی شریعتی مامانی آقا دکتر مهربون بهمون گفت جفت قدامی مثل یه محافظ بین شما و دخترتونه که باعث میشه شما تکونای دخترتون و کمتر حس کنین خلاصه اینکه یکشنبه 28 خرداد وقت دکتر داریم که تاریخ دقیق بدنیا اومدن شما رو میگه اگه 10 تیر باشه 15 روز بیشتر نمونده وای خدای من
25 خرداد 1391

دخمل لپوی مامان

سلام نی نی قشنگم دیروز مامانی حالش بد شد رفتیم دکتر  دکتر گفت سونو که نوشتم رفتی گفتم نه گفت الان برو تا برسی اونجا یه کمپوت گلابی بگیر و  بخور  رفتیم  سونو با بابایی وای چه دکتر مهربونی بود همه چی رو توضیح داد به شما هم هی میگفت چه دختر خانمی وای فسقلی مامان دکتر گفت شما لپ داری بعد به بابایی گفت دخترت شبیه مامانشه دیگه من زدم زیر گریه دکتره گفت این چشماش این دستاش این شکم توپولوش ماشاله بعد گفت شما ماشاله هزار ماشاله ٢٧٠٠ هستی وای خدایا این لذت و به همه بده خیلی حس خوبه پریناز یه چند تا از خاله هات دوست دارن مامان بشن واسشون دعا کن که زودی مامان بشن به امید خدا   ...
23 خرداد 1391

سیسمونی

سلام نی نی قشنگم امروز بالاخره وقت کردم و از وسایلات عکس بگیرم تا بزارم توی وبلاگت     قول میرم فردا دیگه تمومش کن تازه بابایی من و مسخره میکنه میگه خوبه خونه ما دو خوابه نیست بعد اینکه کلی لباس دیگه هم هست که دوستای مامان واست خریدن ولی میخوان وقتی بدنیا اومدی بیارن اینم بقیه یه دونه کاپشن سایز بزرگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ اینم اون عروسکه که بابایی واست خریده بازم بابایی پتو سفری واست از فرودگاه اورده خوب اینم سپیده (زن عموی آینده پریناز) واسش کادو گرفته خوب اینا هم کار دست عشقمه زن دایی عزیزم و مهربونم دستش درد نکنه و حالا جالب ترین چیز پ...
22 خرداد 1391

بازم تولد

سلام نی نی قشنگم دیشب تولد عمو مهدی (داداش بابایی ) بود . جات خالی مامانی خوش گذشت تا اینکه عمه زهره با بچه هاش اومد به اضافه اون سگه که اون دفعه گفتم داشتیم شام میخوردیم میلاد رفت بیرون یه دفعه گفت سگه پشته دره بعد سالار تا در و باز کرد کثافت اومد توی خونه وای من از ترس داشتم سکته میکردم اصلا نفهمیدم چه جوری از سر سفره بلند شدم وای نفسم بند اومد یه دفعه زدم زیر گریه هی میگفتم من ازش میترسم بابایی که شوکه شده بود عمه زهره بیچاره حالش بد شد هی میگفت حالت خوبه بچه تکون میخوره خدا خیلی خیلی بهم رحم کرد خدایا نمیدونم چه طوری باید بابت دیشب شکر گزارت باشم که بلایی سرم نیومد مثل همیشه تنهام نذاشتی خدا جونم این 20 روز هم مواظبمون باش ...
20 خرداد 1391

جیگر من

سلام نی نی قشنگم این پسر قشنگی جیگر منه پسر دخترعمومه هست توی سوئد دوست داری بخوریش تازه عکسشو توی فیس بوک پیدا کردم عکس مامان و باباش با دوتا داداش دیگش خوشمل نیستن همشون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟// ...
19 خرداد 1391

خبر

سلام نی نی قشنگم خبر دست اول مادرشوهری مهربون شده گفت اصلا کسی نمیخواد بیاد پیشت خودم میام بچه ها هم یه بار بیشتر نمیان یعنی چی منم محبت وار گفتم مرسی مامان ولی من نمیخوام شما ناراحت بشی و یاد سهیلا بیوفتی گفت پس من شبا میام پیشت تازه محبتش گوله شده همش واسم خرید میکنه ...
17 خرداد 1391