دخمل شیطون
سلام نی نی قشنگم دیشب بازم سر اسم شما خونه مامان بزرگت بحث بود .اعصابم حسابی خورد شد بعد اومدیم خونه و خوابیدیم ساعت ٤ صبح بود که پریناز خانم شما شروع کردی به اذیت کردن مامان که بابایی زد زیر گریه که خدایا چی کار کنم چرا مثل اینکه دلت واسه بابایی سوخت و دیگه اذیتم نکردی فسقلی . صبح هم مامانی زنگ زد که بیا اینجا ما هم رفتیم راستی نامزدی هم دعوت بودیم که نرفتیم دیگه دوست ندارم این چند روزه دور و بر مامان بزرگت اینا باشم
نویسنده :
مامان دخملی
21:59